سراب نجات پادشاهی: رضا پهلوی و نمایش رسانهای جنگ اسرائیل–ایران
»بزرگی
زمانی فساد میزند که از قدرت پشیمانی جدا شود. «
—شکسپیر، «ژولیوس سزار»، پردهٔ دوم، صحنهٔ
نخست
با بالا گرفتن درگیریهای ژئوپولیتیکی میان اسرائیل و ایران و تبدیل آن به جنگی علنی، صدای آشنا و تکراری در رسانههای غربی و اسرائیلی دوباره سر برآورده است: رضا پهلوی، فرزند تبعیدی محمدرضا شاه پهلوی، آخرین پادشاه ایران که در انقلاب ۱۹۷۹ سرنگون شد. ایشان با لحنی سنجیده و آکنده از وقار، خواستار سرنگونی رژیم جمهوریاسلامی شده و خود را بهعنوان چهرهای گذار، نماد وحدت و بازسازی دموکراتیک معرفی میکند. اما این مواضع نهتنها با حساسیت بررسی باید شوند، بلکه باید زیر عدسی قویترین تردید قرار بگیرند.
۱. بار تاریخی: استبداد در لباس دموکراسی
- رژیم پهلوی، از رضا شاه تا محمدرضا شاه، با مشت آهنین حکومت میکرد: اپوزیسیون سرکوب شد، ساواک ارعاب کرد و نابرابری اقتصادی در میان «پیشرفت» توسعه یافت.
- رضا پهلوی، به ارث بردهی این میراث، بدون گذشت صادقانه و شفاف، خود را در رسانههای غربی و اسرائیلی سمبل دموکراسی معرفی میکند.
- او هنوز پایبندیاش را نسبت به دخالت انگلیس و آمریکا در کودتای ۱۹۵۳، که منجر به بازگشت پدرش به قدرت شد، تصدیق نکرده.
۲. خرابکاری در جنبش «زن، زندگی، آزادی» (۲۰۲۳)
- رضا پهلوی و گروهی از طرفداران پرو-ترامپ و پرو-صهیونیست ایرانی-تبار، عملاً موفق به تضعیف جنبش اعتراضی گستردهٔ داخل ایران شدند؛ جنبشی که نماد خواست استقلال و آزادی بود.
۳. تقویت جنگافروزی اسرائیل: تناقض لفظ و عمل
- از یکسو منتقد دخالت روسیه و چین و تهدید حقوق حاکمیت ایران، و از سوی دیگر حامی حملات نظامی اسرائیل که علیه سپاه پاسداران و ساختارهای نظامی ایران صورت گرفتهاند؛ این تناقض بنیادی در پیامهای او خود را نشان میدهد.
- چنین حمایتی نه رهاییبخش، بلکه خائنانه و همراستا با تحمیل قدرت خارجی به سرنوشت ایرانیان است.
۴. خاموشی نسبت به تلفات غیرنظامیان
- مواضع رضا پهلوی در قبال حملات اسرائیل، تنها با تمرکز بر مبارزه با رژیم کنونی مطرح شده است. او درباره تلفات غیرنظامیان—از جمله دو شهید آشنا به نویسنده ناشناس مقاله که در بمباران مه ۲۰۲۵ تهران جان باختند—سکوت کرده است.
- این سکوت، نشاندهنده اولویتدادن به اهداف سیاسی یا قدرت قومی/(نخبهای) بر زندگی مردم ایران است.
۵. وعدههای بیپشتوانه: ایران برج انتقال و خیال تبعیدی
- «شورای گذار ایران» و دیگر تشکلهای مرتبط، فاقد شفافیت، متنوعسازی و شمول اجتماعیاند؛ نمایندهٔ گروههای اقلیت قومی، زنان یا طبقه کارگر نیستند.
- تمرکز مرکزی روی رضا پهلوی، بیشتر به اتکا بر شخصیت و شبکههای قدرت انجامیده تا بر مبنای ساختارهای دموکراتیک واقعی.
۶. کوتهنگری مذهبی-منطقهای
- برخلاف نگرانی صریح درباره جنگ ایران و اسرائیل، موضعی نشان از فهم تضادهای مذهبی و منطقهای نداشته است.
- سکوت درباره فلسطین و تداوم اشغال و بمباران غزه، نشاندهنده نادیدهگرفتن پیامدهای گستردهتر این مناقشه است؛ این سکوت، او را از کلونی اصلی آرای ایرانیان جدا میکند.
۷. افسانه مشروعیت ساختگی در غرب
- پوشش رسانهای گسترده رضا پهلوی در رسانههای غربی و اسرائیلی، مانند الگویی بوده برای پروژههای خارجیسازی رهبران تبعیدی (مثل احمد چلبی در عراق یا سیاستهای ایالات متحده در افغانستان).
- تکیه بر چهرهای تبعیدی و سابقه پادشاهی، فراتر از تصویر جذاب رسانهای، میتواند منجر به سرخوردگی و بحران مشروعیت در پی عبور از جمهوری ناشی از مقاومت مردمی شود.
جمعبندی و دعوت به تأمل
سراب نجات پادشاهی، پوششی است روشن برای یک نمایش رسانهای فاقد پشتوانه داخلی، دارای آلایندگی سیاسی، و همساز با گفتمانهای مداخلهطلبانه خارجی. آیا ایران به «نجاتگر روپوشپادشاهی» نیاز دارد یا به مردم محروم و فعال داخل کشور؟ آیا فصل بعدی انقلاب ایران، مستند به خواست و همت خود ایرانیان خواهد بود یا به نسخههای وارداتی قدرت و نمادهای رژیمهای پیشین؟
ایرانیان شایسته حکمرانی هستند که از دل جامعه برخیزد، نه به امانت یا دست فرمان قدرتهای خارجی. هیچ نجاتی در بازگشت به طرحهای نازلشده تکچهرهای وجود ندارد؛ آنچه واقعی و پایدار است، توانمندسازی زیربنایی و مشارکت همگانی است.